۲۷ خرداد ۱۳۹۹

حاجی نرگس

«حاجی نرگس» مجموعه داستانی به قلم مریم سمیع زادگان به تازگی از سوی نشر آوند دانش روانه بازار کتاب شده است. «درک جایی است همین حوالی»، «دیوارهای این خانه نازک»، «این توی گور خوابیده ها»، «زمستان آن سال»، «بلاگردان»، «سقاخانه اوس یعقوب»، «این عاشقانه آرام نیست»، «ملا سلیمان»، «ننه مرتضی» و غیره عناوین بعضی داستان های منتشر شده در این مجموعه هستند. در داستان «حاجی نرگس» می خوانیم: «حاجی نرگس پاهایش را دراز می کند و زیرلب آخی می گوید. استخوان هایش با هر تکانی که می خورد صدا می دهد؛ صدایی مثل صدای زیر پا ماندن برگ های پاییزی. سرش را تکان می دهد و می گوید: «این پیری عجب چیز بدی است. می خواستند دعای مان کنند، می گفتند پیر بشوی جوان. انگار همه آن دعاها به درگاه خدا رسیده. قربان کرمش. شبیه کفتار شده ام.» دست می برد پشت سرش، گره شل شده لچک را باز می کند و آن را روی دامنش می گذارد. سکه های آویزان به آن جلینگ جلینگ صدا می کند. با دهان باز گیس سفید و حنایی اش را آرام آرام باز می کند. با ابرو استکان چای را نشان می دهد و می پرسد: «یک چای دیگر می خوری؟» حاجی نرگس متوجه نگاه من به گوشواره ها می شود. با سرانگشت، یاقوت خوش رنگ آن را نوازش می کند و می پرسد: «دوستش داری؟» از تماشای سرخی گوشواره ها قند توی دلم آب می شود، تا جایی که می شود می کشم آن خیلی را، ابروهایم ناخودآگاه می رود بالا: «خیلی.» با شوق و ذوق چهارزانو می نشینم و دستم را زیر چانه ام می زنم: «گوشواره هایت من را یاد بچگی هایم می اندازد. عقل که نداشتم، فکر می کردم دانه انار است.»
روزنامه‌ی اعتماد

نظرات

نظر خود را بنویسید: